میرحسین موسوی واقعی است؟

ساخت وبلاگ
تصویر مبهمی از نمایشی در مغزم تکرار می‌شود و این صحنه که جذبش شده‌ام را می‌خواهم تبدیل به نمایشنامه کنم. نه از تعداد شخصیت‌ها چیزی می‌دانم و نه از داستان. تنها یک وضعیت فرمی و یک خانواده یا یک جمع دوستان می‌بینم که وضعیتی در بین‌شان رخ می‌دهد و آن وضعیت مدام در مغزم تکرار می‌شود.نویسنده معمولن مجذوب شخصیتی می‌شود یا رویدادی یا کلمه‌ای و یا فرمی. آن جذبه و تکرارِ آن شخصیت و رویداد و کلمه و فرم در سرش باعث می‌شود سررشته‌ی نوشتن را به دست بگیرد و کلمه به کلمه، لایه به لایه، ببافد. یا به شکلی دیگر باید گفت: آن شخصیت و رویداد و کلمه و فرم از آنِ چیزی کامل‌اند که این لحظه بر نویسنده معلوم نیست. ولی نویسنده روز به روز و آن به آن شروع به شکافتن آن بافته‌شده‌ی ناآشکار می‌کند تا بتواند جز به جز آن را ببیند و بعد حین شکافتنِ آن بافته‌ی به ظاهر کامل، آن را از نو بر کاغذ به کلمات ببافد. این عملیات «شکافتن و بافتن» همزمان و توامان رخ می‌دهد. آن بافته‌ی پنهان و مبهم، که هر لحظه در نظر نویسنده تغییر شکل می‌دهد تنها با شکافتن ساکن می‌شود و به محض نوشتن‌اش همزمان بافته می‌شود در هیات کلمات. [از پشت کانتر آشپزخانه که جای جدید نوشتن و شروع صبحِ من است، آن درخت و شکوفه‌های بهاری‌اش دیده می‌شود. معمولن تا قبل از سرزدنِ سپیده‌ی آفتاب، کارهای ابتدایی صبح، از خواندنِ روزانه و آماده‌کردن قهوه انجام شده و تا شروع می‌کنم به نوشتن، همان جمله‌ی اول، سر که بلند می‌کنم چشم‌ام به شکوفه‌ها می‌افتد. آن جمله‌ی اول را هم کات کرده‌ام و برده‌ام به کاغذی دیگر تا جمله‌ی اول رمانی بشود در آینده. نویسنده معمولن جملات و پارگراف و کلماتی دارد که در جایی نوشته تا بعدها تبدیل به متن کامل شوند. ولی لزومن نمی شوند. بلکه فضا میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 21:04

اولین موشک که به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در سوریه زده شد، اولین دلشوره‌ها در من آغاز شد. نشسته بودم کافه‌ای در پاریس و از رمان «جشن بیکران پاریسِ» همینگوی برای مهران می‌گفتم. از چهارده گفت که عدد مورد علاقه‌ام بوده همیشه و یادآوری روز چهاردهم فروردین. گفتم باید از چهارده‌های ویژه‌ی زندگیم بنویسم. از یادم رفته بود امروز چهاردهم فروردین است و گفت دیروز هم با زدن به کنسولگری ایران در سوریه که خاک ایران به حساب می‌آید اسراییل سیزده را برای جمهوری اسلامی به در کرده! خبر نداشتم. چیز مبهمی به طور گذرا در خبرها دیده بودم ولی دقت نکرده بودم. غافلگیر شدم. سریعن جستجو کردم. پیش از جستجوی کامل، مهران برایم توضیح داد چه شده و واکنش‌ها در تلویزیون ایران چیست و چند نفر کشته شده‌اند و چه خبر شده دقیقن. به ذهنم رسید چقدر صدای مهران و تسلط مهران در انتقال خبر مناسب کار خبرنگاری رسانه است و هنوز دلشوره نیامده بود تا اینکه احتمال جنگ در من شکل گرفت. قبلش داشتم با بردیا از پاتوق‌های جوانی می‌گفتیم در بابل و با سیاوش و آریا از کافه‌های تهران. این اولین تجربه‌ی دلشوره‌ام برای ایران و بابل و آدم‌ها و پاتوق‌هاست که در دلم در پاریس افتاده. باید می‌نوشتم‌اش. تنها راه مدیریت کردنم نوشتن است. نمِ باران شروع شده و آفتاب به سرعت رفته است. قهوه‌ام را لبی می‌زنم و سیگار بعدی را شروع می‌کنم و در ابرهای بالا سرم آدم ها را جستجو می‌کنم. جنگ، توقف همه‌ی امکان‌هاست. جنگ، فقط وهم گشایش بوده در تاریخ. پاتوق عموکمال را جستجو کردم. تمام سال‌های شانزده سالگی تا بیست و چندسالگی در قهوه‌خانه‌ی عمو کمال که چه نوشته‌ها و کارهایی در آن رقم خورد و در میان گذاشته شد. اولین باری که بردیا را دیدم. اولین باری که حسین را دی میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 21:04

دهه شصتی‌ها، در دهه‌ی هفتاد باید مانند باستان‌شناسانِ باحوصله، موسیقی مورد نظرشان را پیدا می‌کردند. قبلی‌ها، بعد از انقلاب 57 کارشان بیشتر شبیه چریک‌ها بود در پیداکردن و رد و بدل‌کردنِ موسیقی، ولی ما باید حفاری می‌کردیم، کانال و تونل می‌زدیم، از این به آن می‌رسیدیم، نسخه‌های مختلف را می‌شنیدیم و یکی را بالاخره پیدا می‌کردیم. برای همین کلکسیون نوارکاست و نوارویدئو یک گنجینه بود. بعد از انقلاب، بخش عمده‌ی خواننده‌ها و موزیسین‌ها از ایران رفته بودند و نام کلی همه لوس‌آنجلسی بود ولی تعدادی بودند که این نام بر آنها گذاشته نمی‌شد. یعنی از قاعده‌ی عمومی موسیقی لوس‌آنجلسی که بیشتر برای رقص و مجلس بود تبعیت نمی‌کردند. مهم‌ترین‌شان داریوش و فرامرز بودند و البته بعدتر سیاوش قمیشی هم به این دو اضافه شد. ولی جدال هواداران بیشتر میان داریوش و فرامرز بود. فرامرز کمتر هوادار داشت ولی کسی نبود محترمش ندارد. به قولی آن‌وقت‌های نوجوانیِ دهه‌شصتی‌ها اگر موسیقی غیرلوس‌آنجلسی گوش می‌دادی یا «داریوش‌پرسن» بودی یا «فرامرز اصلانی‌پرسن». از قضا من فرامرزپرسن بودم و همیشه در جمع دوست و خانواده با دیگران در جدال. که داریوش‌گوش‌کن‌ها افسرده‌اند-و بودند- و فرامرزگوش‌کن‌ها اهل زندگی‌اند. و اینکه داریوش‌گوش‌کن‌ها بزرگتر شوند دیگر حوصله‌ی داریوش را نخواهند داشت. البته قطعن نمی‌دانستیم داریوش قرار است در دهه‌ی پنچاه و شصت زندگی‌اش چرخش جالبی به طرف زندگی بکند و فیگور متفاوتی از قبل از خود نشان بدهد. البته بیشتر منظورمان وجه اعتیاد و افسردگی داریوش بود. خوشنودم که پیش‌بینی‌ام اشتباه از آب درآمد.نمی‌دانم علاقه‌ام به فرامرز مرا خودبخود به لئونارد کوهن رساند یا طبیعی بود وقتی فرامرز را دوست داری به خواننده‌هایی م میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 20:49

اولین صبحِ قهوه و سیگار و پنتاپرازول در خانه‌مان در خِتِی پاریس. ختی[Criteil]، منطقه‌ای در جنوب شرقی پاریس بزرگ است. منطقه‌ای تاریخی که سابقه‌ی پارینه‌سنگی و نوسنگی دارد و یکی از قدیمی‌ترین کلیساهای رومی در اینجاست.[دارم مجلس قهوه و سیگار اول صبحم را با قهوه‌ رُستِ تهران و دستگاه قهوه‌ساز کوچکی که از سلیمانیه‌ی کردستان عراق آورده‌ام برگزار می‌کنم و درباره‌ی ختی پاریس می‌خوانم]این منطقه، حدود ۳۰ درصد جمعیت مهاجر دارد و ۷۰ درصدش متولدین فرانسه هستند. خط هشت متروی پاریس به ختی می‌رسد و شهرداری‌اش با گوادلوپ در فرانسه و فالکرک در بریتانیا و ساحل هاوانا در کوبا و سالزگیتر در آلمان قرار خواهرخواندگی گذاشته است. در ختی دریاچه‌ی زیبایی قرار دارد و آب و هوای این منطقه همیشه نیمه‌ابری و مستعد باران است و از این جهت بسیار شبیه شمال ایران(زادگاه من و مهدیه و روشنان). به روشنان به سادگی می‌شود گفت آب و هوای جایی که به دنیا آمدی چگونه بوده. روشنان حالا یک سال و ۲۲ روزه است و اولین روز زندگی‌اش در پاریس امروز آغاز خواهد شد. بعد از دو روز بی‌خوابی و بدخوابی(در فرودگاه‌های سه کشور-کردستان عراق و دوحه قطر و شارل دو گل پاریس-) بالاخره دیشب در خانه و جای ساکت، این بچه خوابید. از روشنان کمتر، مادرش مهدیه توانست بخوابد. هنوز هم مادر و بچه خوابیده‌اند. من هم باید بروم اولین دوشِ حمامِ شهر جدید را بگیرم. آب هر شهر را باید به تن زد تا انس و الفت با آن شهر سریع تر رخ بدهد. میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 20:49

[این بیانیه در تاریخ ۲۴ مهر ۱۴۰۲/ ۱۶ اکتبر ۲۰۲۲ در اینستاگرام گروه آواک منتشر شد. تا امروز تعداد زیادی از اعضای گروه توسط اداره اطلاعات، بنابراین بیانیه توبیخ و بازجویی شده‌اند. پیج گروه از دسترس اداره‌ی افراد گروه خارج است. برای همین برای ماندن در فضای اینترنت، این بیانیه را در وبلاگ شخصی خود آپلود می‌کنم.]بیانیه‌ی گروه تئاتر آواکدیگر کار از سانسور و نهاد سانسور گذشته، دیگر حرف از حذف کلمه و کلمات و توقیف اثر نیست. امروز یکی یکی هنرمندان و نویسندگان و مخاطبان هنر را در بند می‌کشند یا حذف می‌کنند. در این وضع، چطور می‌شود دوباره طلب اجازه و مجوز از حکومت کرد؟ چطور می‌شود در سالن‌های رسمی به اجرا رفت؟ چطور می‌شود بنابر قواعد ترسیم‌شده‌ی حکومتی تولید اثر کرد؟ چطور می‌شود در جشنواره‌های دولتی یا نیمه‌دولتی حضور داشت؟ بس نیست نوشتن و منتشرکردن کتاب و مقالات ابتر و سانسور‌شده و ناقص؟ شرم‌آور نیست به اجرابردن آثاری که متن و تمرین و اجرا و تبلیغاتش باید یکی یکی مجوز جدا دریافت کند؟ کجا باید این "وقاحت معمول‌شده" تمام شود؟ سخت‌مان نمی‌شود که پروانه‌ی ساخت و پروانه‌ی نمایش فیلم، به خیار یک مسئول، می‌تواند به پشیزی نیارزد؟ خوشمان آمده از این تحقیر؟ اگرچه در این دوران تاریک، چه گروه‌ها که در زیرزمین‌ها تئاتر اجرا کردند، موسیقی نواختند، فیلم ساختند، آموزش رقص دادند، ترجمه کردند، کتاب منتشر کردند، فیلم نمایش دادند، جلسات نقد و شعر و داستان ترتیب دادند و... و همین‌ها آن روزنه‌ی امید را باز نگه‌داشتند.حالا وقت ایجاد سازوکاری برای تولید آثار در زمینی خارج از زمین حکومت است، بدون دردسر اجازه و مجوز و تیغ سانسور.اگر زن ایرانی در خیابان، به شجاعت، پوشش خود را معرفی می‌کند، این چه هنر عقب‌مانده میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 11:14

مدتی‌ست چیز خاصی ننوشته‌ام. آخرین‌اش شاید اسفند 1401 بود که یادداشتی برای مجله‌ی فروردین ویژه‌نامه‌ی آنتیگونه نوشتم و بعدش دیگر فقط یادداشت‌های تکه‌پاره و ناقص و پراکنده بوده. حتا در اردیبهشت برای مجله‌ی آشیان قول نوشته‌ای با موضوع فدرالیسم را دادم ولی هنوز ننوشتم‌اش. شروع‌اش کردم، نُت برداشتم، لحن نوشته را یافتم ولی لب‌تاپم ترکید. طوری ترکید که به درست‌کردن‌اش نمی‌ارزید. دادم‌اش رفت. تمام یادداشت‌ها و مقدمات نوشته‌ام با عنوان «فدرالیسم و نودآرت» هم روی دسکتاپ لب‌تاپم بود که همه‌اش با باقی متن‌هایی که روی C بود محو و بازگشت‌ناپذیر شد. کاری نمی‌شد کرد. غصه‌ای نداشت چون در دسترسم نبود که جلوگیری کنم از نابودی نوشته‌ها و چیزها. ولی هرچه غصه نداشتم، ناامیدی چرا، داشتم. بعدش خواستم با لب‌تاپ همسرم نوشتن را از سر بگیرم ولی کیبورد لب‌تاپش آنقدر گیر و معطل بود که نتوانستم یک جمله هم به راحتی و روان بنویسم. شرمنده بودم از خودم که هر روز به همسرم می‌گفتم چرا چیزی ننوشته‌ای و او هم البته چیزی نگفته بود و عجیب اینکه صفحاتی هر ازگاه می‌نوشت که درخشان و درجه‌یک بودند. به هر نحو ناامیدی‌ام بیشتر شد؛ فاصله‌ام از نوشتن بیشتر.روزها بعد یکی کیبوردی اکسترنال آورد و نصب کردم به لب‌تاپ همسر و شروع کردم به نوشتن ولی همزمان داشتم دورتر می‌شدم از نوشتن. مانند صخره‌نوردی بودم که سنگ‌های زیر پایم خالی شده بود تمام همت‌ام آمده بود در انگشتانم و به زور و ضربِ دست‌ها دو قدم بالاتر رفته بودم ولی همه‌ی توانم قبل از آن از بین رفته بود و دستانم هم داشت صخره‌ها را رها می‌کرد که ناگهان کنار دستم بازویی مکانیکی می‌بینم که در میان صخره‌ها رهاشده، همچون هدیه‌ی خدایانِ صخره‌ها؛ و من فقط باید با دستانم آن بازوها را میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 17:44

شکل‌ به کلمه درمی‌آید، از ریخت می‌افتد.

همان شکل، به کاغذ می‌آورم‌اش،

همان هیبت میز و فنجان و ابر،

همین تن، استخوان، خون و دار را بر کاغذ احضار می‌کنم،

از ریخت می‌افتم.

۲۸ دی ۱۴۰۰

میرحسین موسوی واقعی است؟...
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 160 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 11:14

شهریور سال 93 شروع کردم به نوشتن رمانی که از اولش قرار بود به عجله ننویسم‌ش. گفتم پنج سال، ده سال، هر چقدر طول بکشه همراهش می‌رم. بالاخره مرداد 1400 تموم شد. سال 95 جایی از رمان از آواز شجریان نوشته‌ام. حالا مرده، و در جای دیگه از کتاب جادوی تئاتر جلال ستاری آوردم و جناب ستاری هم یک روز بعد از تموم شدن رمان فوت کردن. دوست داشتم برسونم به ایشون رمان رو. و خب... حالا ولی باورم نشده هنوز که رمان «کتاب تراس» تموم شده. در این هفت سال نمایشنامه و فیلمنامه و مقاله زیاد نوشتم. ولی این رمان در کنار همه‌ی نوشتن‌هام اون گوشه بوده و هر از وقت صدام می‌زده که بیا و چند خطی بنویس. هیچ وقت کنار گذاشته نشد، بلکه صبورانه گوشه‌ای نشست و به وقت صدام زد. اینکه می‌گم صدام زد تعبیر شاعرانه برای یک وضعیت نویسندگی نیست. بلکه واقعن هر وقت خودش خواست به هر اندازه که خودش خواست نوشته شد. و حالا تموم شده. قبلن در نوشته‌ای آوردم که نویسنده چه وقت می‌فهمه که نوشته‌ش تموم شده؟ چون اگه به قصه‌بافی باشه که نویسنده می‌تونه تا ابدالدهر بنویسه. نقطه‌ی پایان رو مسئله‌ی متن معلوم می‌کنه. هر وقت مسئله به تمامی طرح شد و احتمال رفع مسئله هم عیان شد اونجا روایت تمام شده. حالا مثل دونده‌ای‌ام که مدتها دویده و بعد از ایستادن بدن‌ش داره می‌دوئه. بدن‌اش داره می‌دوئه در حالیکه به مقصد رسیده. مضطر از رسیدن! میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 11:15

روز قبل از شروع محرم، دوست عزیزی که به ایمان‌اش شکی ندارم، در دفاع از برگزاری هیات در ایام کرونا، جمله‌ای گفت که اولین بار بود می‌شنیدم: «وقتی چندین نفر با هم می‌گویند حسین، اصلن وقتی می‌گویند حُ، قبل از اتمامِ نام حسین، اکسیژن مکان تغییر می‌کند. دیگر آن اکسیژن نمی‌تواند مرض‌آور باشد.» آنقدر با ایمان و باور می‌گفت که دقایقِ بعدش حرف‌های دیگرش را دقیق نشنیدم و همان جمله در سرم می‌چرخید. داشت غلط می‌گفت؟ کلمات در فضا و مکان تاثیر ندارند؟ نام حسین بر فضا تاثیر ندارد؟ هیأت امام حسین شفاخانه است. این را از کودکی شنیده‌ایم و تربت در دهان گذاشتیم وقت تب و بیماری، و خاک و نام حسین آرامِ قلب ما شد. ولی مگر قرار است شفای حسین بن علی بدنی و کالبدی باشد؟ این سوال روبرویم قرار گرفت. ادامه دادم. مگر خودِ امامان که حجت بر حق بر زمین بودند، خود پیامبر و پیامبران که رسول خداوند در میان مردم بودند بیمار نمی‌شدند؟ یا مگر هر بیماری به عتبات مشرف می‌شود شفا می‌گیرد؟ و اولین نامی که جلو چشمم آمد سیدذاکر بود که به سرطان فوت کرد. مگر این مداح اهل بیت تمام عمرش به مداحی و روضه و هیات امام حسین نگذشت؟ اصلن خودِ رهبری(که به باورتان گوشش به دهن امام زمان چسبیده) مگر به سرطان پروستات دچار نشد؟ (نکند دهان امام زمان شفابخش نیست و فقط نام حسین شفا می‌دهد)رفتم سرچ کردم در گوگل: «مداحان فوت شده از کرونا». ردیفی از مداحان را می‌آورد که بخشی از آنان کرونا را مسخره می‌کردند. یکی‌شان قبل از فوت ویدئو گرفته و حرف زده که چقدر مغرور بوده و این ویروس چه کرده با او. می‌گوید که مجالس را قطع نمی‌کرده و همین باعث شده بلای جانش شود. همین مداح معروف خوزستانی بر تخت بیمارستان فوت می‌کند. (سرچ ک میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 11:15

چیزهای زیادی در دوره‌های مختلف نوشته‌ام: مقاله‌ی علمی پژوهشی، پورن، نمایشنامه مذهبی، داستان کوتاه، شعر، یادداشت ژورنالی، وبلاگ‌، فیلمنامه سینمایی، نمایشنامه کافه‌ای، تراژدی، رمان، آیتم طنز... [هنوز دارید فکر می‌کنید این واقعن پورن نوشته؟! بله. ولی از آن بگذرید. در ابتدای جوانی نوشتم و منتشرش نکردم. فقط بگذرید. اصل حرف را پی بگیرید]... پایان‌نامه، دفاعیه دادگاه، نامه‌، برنامه‌ی انتخاباتی و... و... و... و حالا به هر چه فکر کنم می‌توانم از خودم انتظار داشته باشم که نوشتن‌اش برایم ناممکن نیست. ولی به آنی که شروع به نوشتن می‌کنم «عملیات غیرممکن» شروع می‌شود. کاغذ زیر دستم سُر می‌خورد. قلم، انگار متعجب و شرمگین، با فاصله به کاغذ نگاه می‌کند. روی کیبورد، انگشتانم این طرف و آن طرف می‌روند مثل نوازنده‌ای پیانو که نت هزاربار زده‌اش را از یاد برده و در نت اول مانده. نت‌های مختلفِ تصادفی را روی کلاویه‌های پیانو پیاده می‌کند ولی آن نت، آن نتِ آشنا به دست‌ها، به خاطر و خاطره‌ی دست‌ها نمی‌آید. ولی وقتی نت آغازین می‌آید، کلمه‌ی نخست که نوشته می‌شود بر کاغذ و کلمات شروع نقش می‌گیرند... خودبخود آن آهنگ نواخته می‌شود، نه آن آهنگ، این آهنگی که خودبخود دارد شکل می‌گیرد. دیگر اهمیتی ندارد که آشناست یا غریب. دیگر هر چه ناممکن‌تر، نوشتنی‌تر. جملات و پارگراف‌ها می‌رود به طرفی که آنچه ناممکن به نظر می‌آید ممکن شود. ناگهان در قعر یک غارِ غریب خودم را می‌یابم در حال تماشای دیواره‌ها. آن غارهای غریبی که هر روز و هر روزگار با انسان بوده‌اند و هستند. در تک تک کلمات پنهان‌اند و به نحوی خودشان را در جایی، در سطری خودشان را آشکار می‌کنند. به محضِ تماشا، می‌نویسم‌اش و با میرحسین موسوی واقعی است؟...ادامه مطلب
ما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 11:15