شهریور سال 93 شروع کردم به نوشتن رمانی که از اولش قرار بود به عجله ننویسمش. گفتم پنج سال، ده سال، هر چقدر طول بکشه همراهش میرم. بالاخره مرداد 1400
تموم شد. سال 95 جایی از رمان از آواز شجریان نوشتهام. حالا مرده، و در جای دیگه از کتاب جادوی تئاتر جلال ستاری آوردم و جناب ستاری هم یک روز بعد از تموم شدن رمان فوت کردن. دوست داشتم برسونم به ایشون رمان رو. و خب... حالا
ولی باورم ن
شده هنوز که رمان «کتاب تراس» تموم شده. در این هفت سال نمایشنامه و فیلمنامه و مقاله زیاد نوشتم. ولی این رمان در کنار همهی نوشتنهام اون گوشه بوده و هر از وقت صدام میزده که بیا و چند خطی بنویس. هیچ وقت کنار گذاشته نشد، بلکه صبورانه گوشهای نشست و به وقت صدام زد. اینکه میگم صدام زد تعبیر شاعرانه برای یک وضعیت نویسندگی نیست. بلکه واقعن هر وقت خودش خواست به هر اندازه که خودش خواست نوشته شد. و حالا تموم شده. قبلن در نوشتهای آوردم که نویسنده چه وقت میفهمه که نوشتهش تموم شده؟ چون اگه به قصهبافی باشه که نویسنده میتونه تا ابدالدهر بنویسه. نقطهی پایان رو مسئلهی متن معلوم میکنه. هر وقت مسئله به تمامی طرح شد و احتمال رفع مسئله هم عیان شد اونجا روایت تمام شده. حالا مثل دوندهایام که مدتها دویده و بعد از ایستادن بدنش داره میدوئه. بدناش داره میدوئه در حالیکه به مقصد رسیده.
مضطر از رسیدن! میرحسین موسوی واقعی است؟...
ادامه مطلبما را در سایت میرحسین موسوی واقعی است؟ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : saeed-porsa بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 11:15